مشق زیر پیکنیک/ صبحانه به صرف شیشه
تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۰۹۹۲۹۴
خبرگزاری فارس ـ اراک؛ پریسا از بچههای زمان جنگ است و خاطرات دوران هشت سال دفاع مقدس را به خوبی به خاطر دارد، روزهای تلخ و شیرین جنگ، بمبارانها و دلهرههای پس از آن را به خوبی به یاد دارد.
متولد 57 است، نزدیک شدن به فصل بازگشایی مدارس بهانهای شد تا خاطرهای از روزهای مدرسه در زمان جنگ برایمان بگوید، میگوید خاطرات زیادی دارد، اما خاطره مشق زیر پیکنیک را هیچگاه از یاد نمیبرد، دقایقی با پریسا جعفریفرد به گفتوگو نشستیم تا از خاطره آن روز را برایمان تعریف کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی گفت: در کوچه مشغول بازی بودیم اسباب بازیهایمان را هم همراه خود برده بودیم و با دلهره بازی میکردیم، دلهره اینکه هر لحظه ممکن است همان صدای همیشگی بیاید و مجبور شویم بازی را به هم زده و یکدفعه فرار کنیم و به پناهگاه برویم، صدای آژیر قرمز برای هشدار بمباران را میگویم.
پریسا افزود: صدایی که بچههای نسل من هیچ وقت یادشان نمیرود، همین طور که در حال بازی بودیم یک دفعه آن پسر بچه کوچک را دیدیم که آمده بود با ما بازی کنند، همه رفتند و اسباب بازیها و توپهایشان را آوردند تا به او بدهند و با او بازی کنند تا یک وقت ناراحت نشود، خیلی برایش دل میسوزاندیم آخه نعمتی که ما داشتیم او نداشت، نعمت پدر، پدرش به دست دشمن اسیر شده بود ولی خودش نمی دانست، ما همه به او محبت میکردیم و تحویلش میگرفتیم، همه به چشم ترحم به او نگاه میکردند، ای کاش هیچ وقت به خاطر ترحم به هیچ کس محبت نشود.
وی ادامه داد: کم کم هوا داشت تاریک میشد به خانههایمان رفتیم تا کمی استراحت کردیم و خواستیم مشغول نوشتن مشقهایمان بشویم، شب شد و مثل همیشه برق را قطع کردند و خانه تاریک شد، حالا فردا با غرغرهای معلم که همیشه تاکید داشت مشقها در روز نوشته شوند تا به تاریکی نخوریم چه کنیم، پدر گاز پیک نیک را در گوشه اتاق روشن کرد و ما هم کتاب و دفترهایمان را برداشتیم و آنجا زیر نور گاز پیکنیک شروع به مشق نوشتن کردیم، سخت بود ـ اما میشد.
پریسا بیان کرد: پدر همه پتوها را به پشت پنجره آویزان کرد، آخه گفته بودند«وقتی برق میرود نباید هیچ نوری از خانهها بیرون بیاید» میبایست با پتو یا پارچه ضخیم پنجرهها را میپوشاندیم تا نور بیرون نرود، شام را زیر نور پیک نیک خوردیم و خوابیدیم، صبح با دلهره اینکه شاید تا ظهر بمباران شود و دیگر پدر و مادرمان را نبینیم، آنها را بوسیدیم و به مدرسه رفتیم و پس از مراسم صبحگاه کلاس شروع شد، اما تا آقا معلم خواست وارد درس شود یک دفعه همان صدای همیشگی آمد، صدای آژیر قرمز ـ همان صدایی که با آمدنش همه جیغ میکشیدند و گریه میکردند و با عجله از کلاسها بیرون میرفتند و میدویدند سمت پناهگاه ـ همان راهروی باریک و طولانی که زیرزمین کنده بودند و باید از کف حیاط مدرسه پلههای زیادی را پایین میرفتیم تا به آن برسیم.
جعفریفرد گفت:همه گریه میکردند، ما هم به این فکر میکردیم که قرار است پس از مدرسه کدام یک از اعضای خانوادهمان را دیگر نبینیم، کدام قسمت خانهمان خراب میشود؟ آیا اصلا از این پناهگاه زنده بیرون میآییم، معلم هم نه به اندازه ما، اما بالاخره در دلشان آشوب و وحشت بود، خود را کنترل کرده و بچهها را کنترل میکردند تا این که صدای آژیر سفید آمد و از پناهگاه بیرون آمدیم و سر کلاسهای درس نشستیم، اما چه کلاسی، کلاسی که به ظاهر در آن درس میدهند و در باطن هم به فکر بمباران و حوادثی که شاید اتفاق افتاده باشد، بودند و یا صدای آژیر قرمز بعدی ـ تا اینکه بالاخره زنگ آخر به صدا درآمد.
وی بیان کرد: همه از مدرسه بیرون زدیم، تند تند به سمت خانه آمدم آرزو میکردم که بتوانم یک بار دیگر مادرم را ببینم، به خانه رسیدم و مادرم را دیدم اما در حال گریه، گفتم چه شده گفت: محله مادربزرگم را بمباران کردند منتظر بود بیاییم تاپشت در نمانم، از من خواست آماده شوم تا سریعتر به آنجا برویم.
پریسا افزود: دوان دوان سوار تاکسی شدیم از دیدن مادرم خیالم راحت شد، اما دلهره مادربزرگم را داشتم. رسیدم سر کوچه، کوچه راستین نزدیک بازا، ساختمانها خراب شده بودند و صدای شیون نوزادی میآمد و... نمیگذاشتند هیچکس به داخل کوچه برود تا اینکه مادرم کلی التماس کرد و گفت: اینجا خانه پدرم است و باید بروم، اگر من نروم پس چه کسی به داد آنها برسد، تا اینکه با گفتن نام و مشخصات پدربزرگم و اعتراضهای مادرم گذاشتند وارد کوچه شویم، سر کوچه تا خواستیم به خانه برسیم هزار بار مردیم و زنده شدیم.
وی بیان کرد: صحنههای بسیار تلخی را دیدیم، صحنه بیرون کشیدن جنازه از زیر آوار، صحنه خانههای خشتی و آجری خراب شده، خدا را شکر خانه مادربزرگم خشتی وگلی نبود و خراب نشده بود، ولی وقتی به آنجا رسیدیم صدای گریه و شیون مادربزرگم را شنیدیم که وسط حیاط نشسته بود و بر سر و صورت خود میزد.
جعفریفرد تصریح کرد: فکر کردیم که شاید یکی از اعضای خانواده طوری شده باشد، سریع داخل خانه رفتیم، دیدیم خداراشکر همه سالم هستند، اما همه شیشهها شکسته و وسط خانه پهن شده بود، نگاهی به سفره باز صبحانه کردم که وسط خانه پهن بود، و با شیشه شکسته یکی شده بود و شده بود صبحانه به صرف شیشه، مردهای محله که به کمک یکدیگر میرفتند به کمک ما هم آمدند، شیشه خَُردهها را از وسط خانه جمع کردند، ما هم مشغول آرام کردن مادر بزرگ شدیم.
وی گفت: هیچ کس جرات نگاه کردن به کوچه و صحنههای آن را نداشت، در آن ایام وضعیت بمباران خیلی بد بود، لحظهها را با استرس آژیر قرمز میگذراندیم تا اینکه گفتند شهر خالی کنید و به روستاها بروید، مدرسهها را تعطیل کردند، از تعطیلی مدرسهها خوشحال شدیم اما از اینکه باید از ترس بمب به روستاها برویم ناراحت بودیم.
جعفری فرد افزود: زندایی مدیر یک مدرسه در روستای سوارآباد بود، گفت به آنجا برویم و در آن مدرسه زندگی کنیم، ما هم با پدربزرگ و مادربزرگ و داییها به آنجا رفتیم، خیلی دوام نیاوردیم، مدرسه بزرگ و بدون هیچ امکاناتی جهت گرم کردن بود، تصمیم گرفتیم از آنجا برویم، با دعوت زندایی دیگر به خانه پدریش در روستای توره رفتیم، چهل روز در آنجا زندگی کردیم پدرم هر روز صبح زود از خواب بیدار میشد و حدود ۴۵ دقیقه مسافت را تا اراک طی میکند تا به محل کارش برسد.
وی بیان کرد: ما هم با دلهره اینکه شاید دیگر برنگردد از او خداحافظی میکردیم، خدا را شکر او برمیگشت و از شهر خالی از سکنه و خیابانهای خالی برای ما تعریف میکرد، همه منتظر بودند تا ببینند اوضاع کی آرام میشود تا به خانههایشان برگردند، خانه روستاییها هم پر از شهریها شده بود و همه در کنار هم زندگی میکردند تا اینکه یک روز به ما گفتند دیگر جنگ تمام شده و به خانههایمان برگردیم.
پریسا گفت: خبر پذیرش قطعنامه توسط امام به آنها رسیده بود همه خوشحال شدیم باورمان نمیشد، اما حقیقت داشت بالاخره پس از این همه مقاومت و ایستادگی مردم همه چیز تمام شد، اما در عالم بچگی یه چیزی را نفهمیدم که میگفتند امام از پذیرش قطعنامه ناراحت است و میگویند جام زهر بوده، خاطرات جنگ در بچگی به ما فهماند که دشمنی داریم که همیشه باید به جنگیم چون همیشه با ما در حال جنگ است.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: خاطرات جنگ صدای آژیر پیک نیک خانه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۹۹۲۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۵۷ درصد از اعتبارات مدرسه سازی در استان بوشهر از محل خیرین است
دریافت 35 MB
فیلم: محمد غلامحسینی
کد خبر 6101216